یه بنده خدا

والا بخدا

محمدرضا گلزار

شاید باعث تعجب باشد اما من آقای گلزار رو دوست دارم و هیچ حس بدی نسبت به ایشان ندارم.
اما میخاهم پدیده ای رو که حول و حوش شخصیت هایی مثل ایشان جریان داره را نقد کنم.
محمدرضا گلزار از جمله بازیگرانی است که به اذعان خیلی ها محتوایی در فیلم هایش وجود ندارد. و وقتی اسم او برده می شود صرفا و در بهترین حالت حضور او در گروه موسیقی آریان به یادها خطور می کند.
چرا که گلزار بازیگری است که مسئول گیشه و فروش فیلم های درجه 2 و پایین تر بوده و بیشتر نقشی سوپر استار وار داشته است. از این جنبه او نیر مانند تمامی بازیگران قبلی هم کالبد خود  مانند ابولفضل پورعرب بعد از پا به سن گذاشتن بی شک فراموشی تلخی را تجربه خواهند کرد. 
اما موضوع بحث این نیست. موضوع بحث وجود طرفدارانی است که با دیدن محمدرضا گلزار گریه می کنند. هدف از بیان وجود این طرفداران صرفا بررسی پدیده ای است که در پاراگراف بعدی به آن خواهم پرداخت .حال آنکه هرکسی با دبدن شخص یا منظره یا خواندن یک کتاب یا گوش دادن به یک موسیقی ممکن است گریه کند.
بحث اصلی و محوری من در این نقد طرح یک سوال است. محمدرضا گلزار به طرفداران خود چه میدهد؟ کسی که عامه ی مردم با دیدن تمامی کارهایش به سختی حتی یک سکانس از او را به یاد می آوررند چه در او دیده اند که وقتی او را می بینند به گریه می افتند؟ نقش آفرینی فوق العاده ضعیف و فیلم نامه های مسخره ی فیلم های آقای گلزار عامل این طرفداری نیست.
اخیرا یک مسابقه از طرف یکی از شرکتهای تجاری در تهران برگزار شد. جایزه ویژه ی افراد برنده به جز شام گرفتن عکس سلفی با محمدرضا گلزار بود.
هیچ کدام از این رفتارها و سلفی گرفتن ها مایه ی خورده گرفتن نیستند. چه بسا انتظامی ها و پرستویی ها که سلفی ها می گیرند.
اما جالب اینجاست که سلفی گرفتن تمام آن چیزی است که گلزار و گلزارها به طرفداران خود می دهند. در سطحی بی پرده تر سلفی نماد نزدیکی جنسی با گلزار برای دختران نوجوان و مقایسه ی درصد جذابیت خود فرد با گلزار برای پسران است. در ویدویوی مربوط به این جشن درصد بسیار بالایی از طرفداران گلزار را این دو دسته تشکیل می دهند. و گروه بعدی هم والدین نگران و گهگاه خواب آلود که عاقبت عشق به یک سوپر استار چه خواهد شد.
 باری هیچ کدام از این عشق ها پس از بیست و پنج شش سالگی(در صورت رشد نرمال ذهنی) ادامه پیدا نخواهد کرد. چیزی که خوهد ماند از عشق هایی مانند گلزار فقط شرمساری است.آن هم ازنوع خود دانسته و مخفی.چرا که در بهترین حالت محمدرضا گلزار یک سوژه برای .... بگذریم.
گله اصلی از شخصیت های اینچنینی در کشورم ایران این است که محتوایی حداقلی به رفتارهای خود اضافه کنند تا بعد از سالها چیزی بیشتر از یک سلفی حتی شده یک کتاب از آنها باقی بماند.
جای شکرش باقی است که هنوز عده ای عاشق ستاره های وطنی می شوند.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
بی نام نشان

ستایش و داستان ما

این روزها شاید تنها چیزی که شنیده باشیم این است که دختر 6ساله ی افغانی به طرز فجیعی کشته شده است. فارغ از عمیق بودن و اسفناکی این پدیده، سوال اینجاست که چرا با پدیده های اینچنینی درحد یک قتل برخورد میشود. شاهکار پیگیری و اطلاع رسانی افراد ورسانه ها نوشتن شعر و مداحی و جمع شدن درمقابل سفارت است. چرا روانشناسان جامعه تقریبا هیچ نقشی ندارند؟ نگاه جرم شناسانه یک طرف این ماجراست و نگاه روانشناسانه طرف دیگر. در مصاحبه اولیاء قاتل 15ساله-به اذعان مادر قاتل- او فردی بی آزار معرفی می شود که حتی مورچه ای را اذیت نکرده است. بهت و حیرت درصورت پدر و مادر موج می زند. 

براستی چند تن از پدر مادر ها فرزندان خود را درست می شناسند؟ چند نفر بعد ازاین حادثه احساس خطر کرده و بیشتر حواسشان به فرزندشان جمع شده است؟ 

حس مرگ برای همسایگی همیشه درفرهنگ ما جریان داشته است. اما زنگ خطرها را جدی گرفتن هرگز.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام نشان

فوتونیک چیست؟

 
تمامی علوم مرتبط با نور مثل لیزر و اپتیک و... همگی به نوعی زیر شاخه ای از فوتونیک به حساب میان چند سالی هم هست که کشورمون ایران هم در این رشته متخصصینی رو داره به زعم خودش تربیت میکنه این رشته در دانشگاه های شهید بهشتی و علم و صنعت به صورت پایه و امیرکبیر به صورت مهندسی وجود داره در شهرستان ها هم تبریز هم به صورت پایه و هم به صورت مهندسی به عنوان یکی از پیشتازان فوتونیک محسوب میشه زنجان و کرمان هم از مراکز خوب فوتونیکی کشور به حساب میان قطب علمی فوتونیک اما در دانشگاه شهید بهشتی و در پژوهشکده لیزر و پلاسما قرار داره .این رشته فقط در مقاطع ارشد و دکترا ارائه میشه و برای راهیابی به اون معمولا از رشته های فیزیک و مهندسی لیزر و مهندسی برق الکترونیک در کنکور فوتونیک شرکت می کنند.


photonic
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بی نام نشان

سواستفاده از ناخردی جمع

عادلبه نام خدا

تاحالا این سوال براتون پیش اومده که کسانی که بدون تخصص دارند یک کارهایی می کنند تا چه اندازه می تونند برای ما خطرساز باشند؟

این خطر تو سطوح مختلف به صورت کمرنگ و پر رنگ حتما برای همه مهم میشه

مثلا وقتی شما ماشینتون رو می برید تعمیرگاه هیچوقت از یارو نمیپرسید که چند وقته اینکاره ای؟ یا اصلا دوره دیدی یا نه؟

ولی وقتی خودتون مریض می شید میرید سراغ پزشک.نه کسی که در مورد داروها و بیماری ها اطلاعات خوبی داره.

چون جونتون خیلی مهمتر از ماشینه 

این مساله ی بررسی تخصص توی رسانه اصلا احساس نمیشه 

چرا؟چون حتی دیگه ماشین هم نیست که اگه بعدا خراب شد یقه یارو رو بگیریم

حرفه مفته دیگه

باد هواست

هرکی قشنگ تر حرف زد خریدار بیشتره

حالا کیا قشنگ تر حرف مینند کسایی که میدونند چی باید بگن تا مخاطب میخکوب بشه

فارغ از درستی یا نادرستی کار طرف مثالی که می خوام برنم عادل فردوسی پوره

کسی که تحصیلاتش مهندسی صنایع هست

اما داره کاره فوتبالی میکنه

چرا برنامه ی نود انقدر پرطرفداره؟

باورکنید اگه عادل فردوسی پور یک ربع فقط حرفای یومیه بزنه گوشتون درد میگیره 

انقدر که صداش رو مخه

اما طرفدار میلیونی داره

چون از فاکتورهایی که ملت ما دوس دارن خیلی خوب داره استفاده میکنه

ملت ایران بخاطر سواد رسانه ای بسار پایین در حد اخبار خاله زنکی خیلی تحریک میشن

و نود و دست اندرکارانش اینو خوب فهمیدند.

نود اول کار برای بررسی داوری اومد

اما الان یکی از کسل کننده ترین بخشاش بخش داوریه

بخشای جالبش انداختن مهمونا به جون هم و جذب مخاطبه

سوال اصلی اینجاست که استعداد،توانایی و علاقه چه فرقی باهم دارند؟

اگر این سه مفهوم برهم منطبق بشن آیا کارهای خیلی بزرگی نمیشه انجام داد؟ و خیلی مثبت؟ به جای خاله زنک بازی؟

مثال بعدی برای همچین شخصیتی علی اکبر رائفی پور هستش که انطباق خیلی خوبی با حرفای بالا داره.

یا حق

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
بی نام نشان